اندیشه ورزی سیاسی

گفتگو در باب اندیشه‌، فلسفه و موضوعات سیاسی

اندیشه ورزی سیاسی

گفتگو در باب اندیشه‌، فلسفه و موضوعات سیاسی

 فلسفه در جامعه انسان‌ها یعنی جامعه سیاسی ظهور می‌یابد و اندیشه درباره سیاست خود تبدیل به مفهومی فلسفی می‌شود. به همین دلیل، اندیشه فلسفی تفکری فردی است ولی معنایی جمعی دارد، زیرا در مورد مفاهیمی سخن می‌گوید که کلی و جهانی هستند. به عبارت دیگر، پرسش در مورد هستی مشترک انسان‌ها پرسشی فلسفی است. این پرسش «در» و «برای» جوامع سیاسی گوناگون معنای مختلفی می‌یابد. این جوامع می‌توانند دموکراتیک باشند یا استبدادی یا توتالیتر، یعنی به عبارتی «جوامع باز» باشند یا «جوامع بسته». جامعه دموکراتیک نتیجه پدیده‌ای است که توکویل آن را «انقلاب دموکراتیک» می‌نامد. دموکراسی از نظر او پدیده‌ای است که به پایان گرفتن سلسله مراتب سیاسی و اجتماعی و اعتلای فردیت انجامیده است. در جوامع دموکراتیک برخلاف جوامع استبدادی یا توتالیتر قانون از بالا و به شکلی متعالی به افراد داده نمی‌شود، بلکه نتیجه کُنِش سوژه‌های آزاد و خودمختار است که در مقام شهروند سیاسی قانون را درونی می‌کنند. بنابراین از نظر فلسفه سیاسی پرسش در مورد سیاست، پرسشی در مورد «زندگی مشترک» انسان‌هاست و فیلسوف فردی است که درباره این هستی مشترک می‌اندیشد و با ذهنی آزاد در مورد این موضوع با افراد دیگر وارد گفتگو می‌شود. ولی فیلسوف برای سخن گفتن درباره هستی سیاسی (که بنا به تعریف امری مشترک است) محتاج به فلسفه سیاسی است. از آنجا که فیلسوف خود شهروند جامعه سیاسی است پس می‌توان نتیجه گرفت که فلسفه سیاسی خود نتیجه جامعه سیاسی است که در مورد اهداف و غایت‌های زندگی مشترک خود می‌اندیشد. به عبارت دیگر، به همان اندازه که سیاست به معنای هنر سازماندهی جامعه در طی قرون متوالی با ما همراه بوده، به همان اندازه نیز پرسش فلسفی در مورد سیاست در جوامع سیاسی مطرح شده است. دلیل این امر را در این موضوع می‌توان دید که سیاست از محتوایی کاملاً انسانی برخوردار است، یعنی نه جوهری حیوانی دارد و نه جوهری الهی، بلکه به جوهر اجتماعی انسان برمی‌گردد


 


 


در حقیقت زمانیکه از فلسفه سیاسی سخن به‌میان می‌آید، باید تفاوتی میان آن و علوم سیاسی قائل شد. علوم سیاسی به شناخت داده‌های کُنِش سیاسی گفته می‌شود که به تحقیق در مورد امور تصمیم‌گیری سیاسی می‌پردازد. بدین‌گونه، علوم سیاسی به تفحص و تجسس در مورد ویژگی‌های خاص سیاست می‌پردازد ولی نگاهی به جوهر سیاست ندارد. در عوض، فلسفه سیاسی به ماهیت، معنا و شکل‌گیری مفهوم سیاست توجه دارد، یعنی هدف آن نوعی پدیدارشناسی سیاست است. شاید به‌همین دلیل، فلسفه سیاسی از روزمرگی سیاست فاصله می‌گیرد و به عنوان فکری فلسفی نگاهی انتقادی به مقوله سیاست دارد. ولی فاصله گرفتن فیلسوف سیاسی از روزمرگی سیاست به منزله بی تفاوتی او به معنای تاریخ بشری نیست. فیلسوف سیاسی در تنهایی اتاق کارش قلم می‌زند ولی با ورق زدن صفحات تاریخ با واقعیت سیاسی جهان درگیر است. در حقیقت می‌توان گفت که فیلسوف سیاسی به نوعی «نقد عقل سیاسی» دست می‌زند، یعنی در دادگاه عقل به داوری در مورد مفهوم سیاست می‌نشیند. در اینجا باید به تفاوت میان فیلسوف سیاسی و ایدئولوگ اشاره کرد. ایدئولوگ زنده ساختار ایمانی پروژه سیاسی خود است در حالیکه فیلسوف سیاسی با ارزیابی انتقادی پروژه‌های سیاسی چارچوب‌های ایمانی را مورد پرسش قرار می‌دهد. ایدئولوگ پیوسته و به طور دائم از حقیقت سیاسی‌ای دفاع می‌کند که آن را مطلق می‌پندارد، ولی فیلسوف سیاسی همواره در جست‌وجوی حقیقت سیاسی است. شاید به همین دلیل نیز فلسفه از بدو پیدایش تا به امروز در مورد «ابداع و آفرینش سیاسی» پرسش طرح کرده است.


باشگاه اندیشه* 


 


 


عبدالستار محمدی

فلسفه سیاسی

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی